تو
چهل تکه
احساسم
تکه ای که
درخشان و
برق نگاهش
دلمو گرم
و اروم میکنه
و به زندگی
امیدوار
تکه عشق!!!...ف.فتحی
جاده
یه طرفه
عشق
ختم میشه
به بن بست
تنهایی
زندگی رو
مثل دایره
دور خودت
محصور نکن
در عوض ان را
مثل جاده ای
زیبا ببین
که ارام ارام
داری
ان را
طی میکنی و
از زیباییهاش
لذت میبری
قدم زدن
کناریار
تو جاده ی هموار
راز و نیاز با دلدار
کردن لحظات ناب را
شکار
زیباترین
زمان دیدار
قداست
عشق
ادمی را
از فرش
به عرش
میرساند
در کویری
برهوت
و بی آب و علف
سرابی هم
لحظه ای
غنیمت
بغض
فرو خورده
در پس
یه لبخند
چه تلخ و
دردناکِ
رد پای
خاطره
تنها
یادگار
ماست
بیایید
این رد پاها را
گِل گِلی
نکنیم
هلهله و
شادی طبیعت
پاییز
برای چیه
برای زوال ؟؟
نه
برای
یه رویش و
یه لبخند
دیگه به زندگیِ
پاییز را دوست نه برا دلتنگی هاش
پاییز را دوست دارم بخاطر مقاومت هاش
با اینکه در سرا شیبی زندگیه
باز زیباتر و با شکوه تر
میدرخشد و
مقاومت میکند
تا که دیگر ......
هر
کسی
نقاش
تابلو زندگی
خودشه
تا
نخواهیم
همیشه
در جا میزنیم
نقطه سر خطیم
پاییز
هزار رنگ و
هزار چهره
سر حد
اوج شکوه و
زوال
طبیعت..
سختیها و مشکلات همون دست اندازه راه زندگی چجوری اگه دست اندازها رو با درایت رد کنی بسلامت بمقصد میرسی زندگی هم مثل همونه
در بعد زمان
همچو
پرنده ای
اسیرم و
خود را
به قفس زندگی
میکوبم
حال را به
گذشته
می سپارم و
نمی دانم
چگونه
خود را
ازاد سازم
چه بخواهم
چه نخواهم
مسافر
این راهم
سفری
با خاطرات
تلخ و شیرین
ولی همیشه
همراتم
من و یه
سکوت مطلق !
امواج متلاطم
دلم رو
چکار کنم که
این سکوت رو
میشکند و
سر نهان
دل را
آشکار می سازد ....ف.فتحی
رکود خمودی میاره و جنبش نشاط !!!!!
سر نوشت
جامی ایست
پراز زهر یا که عسل
دانای زیرک داند
و خورد عسل
و نادان ز جهلش
سر کشد
جام زهر سهل.
بعضی وقتها خوشبختی مثل یه سراب زودگذر چجوری یهویی تو بیابون بی اب و علف برق اب چشماتو میگیره و وقتی هر چی جلوتر میری خبری نیست سراب است و سراب خوشبختی هم همونجوریه !!!!!!
حکم چتر و سایبان مطمئن هستند والدین/
زیر بال و پرمطمئن خود می پرورند کودکان/
خود را وقت و بی وقت به آب و آتش زنند والدین/
تا مبادا خطری تهدید کند کودکان آن والدین/
زمان خطر شوند همچو عقابی تیز دندان/
به دندان تیز کشند و صیاد را کنند نالان//
لحظه ای ز فرزندان نشوند غافل آن والدین/
تا که صیاد جامعه نا غافل صید نکند کودکان/
زمانی حادثه یا خطری تهدید کند آن فرزندان/
چون عقاب تیز چنگال بر سرش فرود آید آن زمان/
والدین متعهد با خطرات بسیار جنگ کنند در هر زمانی/
هر گز اجازه ندهند تا به کودکان آسیبی رسد در زندگانی/
سکان کشتی سرنوشت را کند هدایت دانایی
دور نگه دارد آن را زحادثه های شوم دریایی
هرگز ندهیم سکان هدایت کشتی را به نادانی
دانای زیرک داند چگونه رساند به ساحل امنی
واژگون شود کشتی در دریای بیکران زمانی
هدایت سکان کشتی را دهیم به دست نادانی
راه را از چاه تشخیص ندهد درزندگی نادانی
شروع راه دچار حادثه شوم شود در زندگانی
جهان آخرت کنند آدمی را ز غربالی تنگ جدا
خوبان از بدان سوا شوند و روند سوی خدا
به جهنم سوزان روند بدان سر افکنده و شرمسار
زمان حیات مرتکب شدند گناه و معصیت بی شمار
در آتش جهنم باید بسوزند و بسازند و دم نزنند
چون آن بندگان زمان حیات به فکر آخرت نبودند
جهان آخرت نتیجه اعمال امروزو فردای بنده است
در یک به چشم به هم زدنی ز دستت رفته است
جهان آخرت ز غربال تنگی جدا شوند آن بندگان
همچو دانه های ریز و درشت سوا کنند آن بندگان
پیمودن مسیر زندگی تا جهان آخرت باشد فرصتی
خالق در اختیار مخلوق نهد تا که نکند معصیتی
راه راست و صراط مستقیم رسد به خدای دانا
راه کج هرگز نرساند بنده ای را به خدای توانا
باید رود هر بنده خوب یا بدی به جهان آخرت
بندگان صالح خدا از همدیگر می گیرند سبقت
جهان آخرت جای که رود بدون استثناء هر بنده
جواب اعمال نیک و بد پس دهد تا نشود شرمنده
خوشا به حال کسی که انجام داده اعمال نیک و پسندیده
دفتر اعمال به دست راستش دهند تا شود خشنود آن بنده
سر بلند و با افتخار بیرون آمده ز آن امتحان الهی
جایگاهی چو بهشت برین دهد وی را آن باریتعالی
وای به حال گناهکاری که رود روزی به جهان آخرت
دفتر اعمال به دست چپش دهند پر زگناه و معصیت
ز معصیت و گناه سنگین شده توشه اخرت آن بنده
سر آفکنده نزد حق تعالی رود دائما باشد شرمنده
آتش سوزان جهنم باشد سزای آن بنده گناهکار
تا زمانی که زنده بود توبه نکرد آن بنده جفاکار
گذرعمر همچو باد می گذرد در زندگی با شدت
قدر لحظه لحظه اش دانیم و همگی گیریم عبرت
زمان حیات ذخیره کنیم اعمال نیک و پسندیده
تا جهان آخرت نشویم نزد حق تعالی شرمنده
دوست خوب و دانا کتابی است ناخوانده
تک تک صفحات راورق زنید وآن راخوانده
با خبر شوی زراز واسرار نهانی آن فهیم دانا
نادان یا که دانای دوست است آن فهیم توانا
آنقدر در انتخاب دوست کنیم درزندگی دقت
تا مبادا گیر دوستی افتد نامرد و نا مروت
بعضی ز دوستان باشند در ظاهر دوست
جاهلند و ز نادانی خود کنند شما را نیست
خنجر به قلبت زند آن جاهل دوست در زندگی
فریبت دهد بیرون برد ز راه راست در زندگی
دوست دانا و عاقل و صبور باشد بهترین غنیمت
حق تعالی مرحمت نمود با رافت به تو با مروت
رفیق و همدم و همرهت شود در تنهایی و مشکلات
یار و یاور غمخوار و همدمت شود ز همه خطرات
قلب دوست و رفیق دانا باشد چو دریای بیکران
به دور دستهای ناشناخته برد تو را آن مهربان
دوست نادان ماری است سمی و خطرناک
نا خود آگاه نیشت زند آن مار سمی و ترسناک